حمایت از گنج‌نما




 

غزل شمارهٔ ۱۸۶۸

کنون‌که می‌گذرد عیش چون نسیم زباغ

چوگل خوش آنکه زنی دست در رکاب ایاغ

ز شبنم ‌گلم این نکته نقد آگاهیست

که‌گرد آبله پایی شکسته‌اند به باغ

ز چشمک‌گل باغ جنون مشو غافل

تنیده است نگاهی به خط ساغر داغ

گذشته است ز هستی غبار وحشت ما

ز رنگ رفته همان در عدم‌کنند سراغ

درین بساط که حیرت دلیل بینایی‌ست

به‌غیر سوختن خود چه دید چشم چراغ

چه انجمن چه‌گلستان فضای دلتنگی‌ست

مگر ز مزبله جویدکسی مقام فراغ

ز درس عشق به حرف هوس قناعت‌کن

خمار نغمهٔ بلبل شکن به بانگ‌کلاغ

تلاش منصب‌پروانه مشربی مفت است

بگردگرد سر هر دلی‌که دارد داغ

خمار مجلسیان عرض ساغر است اینجا

ز بیدماغی مستان رسانده گیر دماغ

دو روز در دل خون‌گشته جوش زن بیدل

نه باغ درخورجولان آرزوست نه راغ