حمایت از گنج‌نما




 

غزل ۱۰۴

حیرت ملازم گل رخساره ی کسی است

دیوانه گی نتیجه نظاره ی کسی است

از جام کینه ام چو رود مست و خون چکان

می بارد از رخش که ستمگاره ی کسی است

غمخوار نیست هر که بود غمگسارجوی

بیچاره آن که منتظر چاره ی کسی است

از خاک گشتگان تو هر گل که می دمد

معلوم می شود که دل پاره ی کسی است

فارغ ز خیرگی نگر در روی آفتاب

این دیده آزموده ی نظاره ی کسی است

عرفی در آب و آتش اگر می رود روا است

بازش میاورید که آواره کسی است

< غزل ۱۰۵

        

غزل ۱۰۳ >