حمایت از گنج‌نما




 

غزل شمارهٔ ۱۳۳

جهان و هر چه درو هست پایدار نماند

بیار باده که عالم به یک قرار نماند

غنیمتی شمر، ای گل، نوای عشرت بلبل

که برگ‌ریز خزان آید و بهار نماند

تو مست بادهٔ نازی، ولی مناز، که آخر

ز مستی‌یی که تو داری به جز خمار نماند

بسی نماند که خاکم زنند باد فراقت

روان بگردد و زان گرد و هم غبار نماند

به روز هجر، هلالی ز روزگار چه نالی؟

معین‌ست که این روز و روزگار نماند