حمایت از گنج‌نما




 

غزل شمارهٔ ۱۷۹

ای قامتت ز سرو سهی سرفرازتر

لعلت ز هرچه شرح دهم دل‌نوازتر

از بهر آن که با تو شبی آورم به روز

خواهم شبی ز روز قیامت درازتر

جان از تب فراق تو در یک نفس گداخت

هرگز تبی نبود ازین جان‌گدازتر

من در رهت نهاده به یاری سر نیاز

تو هر زمان ز یاری من بی‌نیازتر

در باختیم دنیی و عقبی به عشق پاک

در کوی عشق نیست ز ما پاک‌بازتر

دردا! که باز کار هلالی ز دست رفت

کارش بساز ای ز همه کارسازتر