آفتابی تو و ما سایهٔ تو
احول است آن یکی را به دو دید
روی تو نور هم از روی تو یافت
چشم تو سرمه ز چشم تو کشید
این چنین خوش سخنی مستانه
در خرابات که گفت و که شنید
< قطعهٔ شمارهٔ ۷۱
قطعهٔ شمارهٔ ۶۹ >