حمایت از گنج‌نما




 

غزل شمارهٔ ۱۰۵

عاشقی تا در دل ما راه کرد

اغلب انفاس ما را آه کرد

بود هر باری دلم عاشق به طوع

برد و زیر پای عشق اکراه کرد

عیش چون نوش مرا چون زهر کرد

صبر چون کوه مرا چون کاه کرد

باز در شهر مسلمانان مغی

کرد ما را بسته و ناگاه کرد

از تن باریک من زنار ساخت

وز دل سنگینم آتشگاه کرد

با همه محنت که دیدم من به عشق

کو مرا بی قدر و آب و جاه کرد

نیک خواهم عشق را گر چه مرا

او به کام دشمن و بدخواه کرد