آن دل که ز دیده اشک خون راند رفت
و آن جان که وجود بر تو افشاند رفت
تن بیدل و جان راه تو نتواند رفت
اسبی که فکند سم کجا داند رفت
< رباعی شمارهٔ ۵۶
رباعی شمارهٔ ۵۴ >