اکنون که شب آمدبرود جانانم
گر خورشید است عادتش میدانم
دل چنگ همی زند به هر دم در من
کو را بگذاری تو برآید جانم
< رباعی شمارهٔ ۲۲۱
رباعی شمارهٔ ۲۱۹ >