حمایت از گنج‌نما




 

رباعی شمارهٔ ۴۳۱

آن دم که حدیث عاشقی بشنودم

جان و دل و دیده را به غم فرسودم

می‌پنداشتم عاشق و معشوق دواند

چون هر دو یکیست من خود احول بودم