روزی ز پی گلاب میگردیدم
پژمرده عذار گل در آتش دیدم
گفتم که چه کردهای که میسوزندت
گفتا که درین باغ دمی خندیدم
< رباعی شمارهٔ ۴۴۱
رباعی شمارهٔ ۴۳۹ >