حمایت از گنج‌نما




 

ترانه

بر این کناره تا کرانه‌ی آمودریا

آبی می‌گذشت که دگر نیست:

رودی که به روزگارانِ دراز سُرید و از یاد شد

رودی که فروخشکید و بر باد شد.

بر این امواج تا رودبارانِ سند

زورقی می‌گذشت که دگر نیست:

زورقی که روزی چند در خاطری نقش بست

وانگه به خرسنگی برآمد و درهم شکست.

بر این زورق از بندری به شهرْبندری

زورق‌بانی پارو می‌کشید که دگر نیست:

پاروکشی که هر سفر شوریده دختری‌ش دیده به راه داشت

که به امیدی مبهم نهالِ آرزویی به دل می‌کاشت.

بر این رودِ پادرجای

امیدی درخشید که دگر نیست:

امیدِ سعادتی که پابرجا می‌نمود

لیکن در بسترِ خویش به جز خوابی گذرا نبود.

تیرِ ۱۳۷۳

© www.shamlou.org سایت رسمی احمد شاملو