مستان غمت بار دگر شوریدند
دیوانه دلانت سر مه را دیدند
آمد سر مه سلسله را جنبانید
بر آهن سرد عقل را بندیدند
< رباعی شمارهٔ ۸۲۰
رباعی شمارهٔ ۸۱۸ >