گفت معشوقی به عاشق کای فتی
تو به غربت دیدهیی بس شهرها
پس کدامین شهر ز آنها خوشتر است
گفت آن شهری که در وی دلبر است
هر کجا باشد شه ما را بساط
هست صحرا گر بود سم الخیاط
هر کجا که یوسفی باشد چو ماه
جنت است ارچه که باشد قعر چاه
< بخش ۱۸۳ - من...
بخش ۱۸۱ - عز... >