حمایت از گنج‌نما




 

بخش ۹۲ - حمله بردن این جهانیان بر آن جهانیان و تاختن بردن تا سینور ذر و نسل که سر حد غیب است و غفلت ایشان از کمین که چون غازی به غزا نرود کافر تاختن آورد

حمله بردند اسپه جسمانیان

جانب قلعه و دز روحانیان

تا فرو گیرند بر دربند غیب

تا کسی ناید از آن سو پاک‌جیب

غازیان حملهٔ غزا چون کم برند

کافران برعکس حمله آورند

غازیان غیب چون از حلم خویش

حمله ناوردند بر تو زشت‌کیش

حمله بردی سوی دربندان غیب

تا نیایند این طرف مردان غیب

چنگ در صلب و رحمها در زدی

تا که شارع را بگیری از بدی

چون بگیری شه‌رهی که ذوالجلال

بر گشادست از برای انتسال

سد شدی دربندها را ای لجوج

کوری تو کرد سرهنگی خروج

نک منم سرهنگ هنگت بشکنم

نک به نامش نام و ننگت بشکنم

تو هلا دربندها را سخت بند

چندگاهی بر سبال خود بخند

سبلتت را بر کند یک یک قدر

تا بدانی که القدر یعمی الحذر

سبلت تو تیزتر یا آن عاد

که همی لرزید از دمشان بلاد

تو ستیزه‌روتری یا آن ثمود

که نیامد مثل ایشان در وجود

صد ازینها گر بگویم تو کری

بشنوی و ناشنوده آوری

توبه کردم از سخن کانگیختم

بی‌سخن من داروت آمیختم

که نهم بر ریش خامت تا پزد

یا بسوزد ریش و ریشهت تا ابد

تا بدانی که خبیرست ای عدو

می‌دهد هر چیز را درخورد او

کی کژی کردی و کی کردی تو شر

که ندیدی لایقش در پی اثر

کی فرستادی دمی بر آسمان

نیکیی کز پی نیامد مثل آن

گر مراقب باشی و بیدار تو

بینی هر دم پاسخ کردار تو

چون مراقب باشی و گیری رسن

حاجتت ناید قیامت آمدن

آنکه رمزی را بداند او صحیح

حاجتش ناید که گویندش صریح

این بلا از کودنی آید تو را

که نکردی فهم نکته و رمزها

از بدی چون دل سیاه و تیره شد

فهم کن اینجا نشاید خیره شد

ورنه خود تیری شود آن تیرگی

در رسد در تو جزای خیرگی

ور نیاید تیر از بخشایش است

نه پی نادیدن آلایش است

هین مراقب باش گر دل بایدت

کز پی هر فعل چیزی زایدت

ور ازین افزون تو را همت بود

از مراقب کار بالاتر رود