حمایت از گنج‌نما




 

غزل شمارهٔ ۲۲۳۸

ای کرده چهره تو چو گلنار شرم تو

پرهیز من ز چیست ز تو یار شرم تو

گلشن ز رنگ روی تو صد رنگ ریخته‌ست

چون گل چرا دمید ز رخسار شرم تو

من صد هزار خرقه ز سودا بدوختم

کان جمله را بسوخت به یک بار شرم تو

صافی شرم توست نهان در حجاب غیب

دردی بریخت بر رخ گلزار شرم تو

آن دل که سنگ بود ز شرم تو آب ریخت

یا رب چه کرد در دل هشیار شرم تو

خون گشت نام کوه که نامش شده‌ست لعل

چون درفتاد در که و کهسار شرم تو