حمایت از گنج‌نما




 

غزل شمارهٔ ۲۵۹۴

از مرگ چه اندیشی چون جان بقا داری

در گور کجا گنجی چون نور خدا داری

خوش باش کزان گوهر عالم همه شد چون زر

ماننده آن دلبر بنما که کجا داری

در عشق نشسته تن در عشرت تا گردن

تو روی ترش با من ای خواجه چرا داری

در عالم بی‌رنگی مستی بود و شنگی

شیخا تو چو دلتنگی با غم چه هوا داری

چندین بمخور این غم تا چند نهی ماتم

همرنگ شو آخر هم گر بخشش ما داری

از تابش تو جانا جان گشت چنین دانا

بسم الله مولانا چون باده ما داری

شمس الحق تبریزی چون صاف شکرریزی

با تیره نیامیزی چون بحر صفا داری