آن خال حسن که دیدمی خالی شد
وان لعبت با جمال جمالی شد
چال زنخش که جان درو میآسود
تا ریش برآورد سیه چالی شد
< رباعی شمارهٔ ۵۲
رباعی شمارهٔ ۵۰ >