Logo



 

خودی را مردم آمیزی دلیل نارسائی ها

خودی را مردم آمیزی دلیل نارسائی ها

تو ای درد آشنا بیگانه شو از آشنائی ها

بدرگاه سلاطین تا کجا این چهره سائی ها

بیاموز از خدای خویش ناز کبریائی ها

محبت از جوانمردی بجائی میرسد روزی

که افتد از نگاهش کاروبار دلربائی ها

چنان پیش حریم او کشیدم نغمهٔ دردی

که دادم محرمان را لذت سوز جدائی ها

از آن بر خویش می بالم که چشم مشتری کور است

متاع عشق نافرسوده ماند از کم روائی ها

بیا بر لاله پا کوبیم و بیباکانه می نوشیم

که عاشق را بحل کردند خون پارسائی ها

برون آ از مسلمانان گریز اندر مسلمانی

مسلمانان روا دارند کافر ماجرائی ها