Logo



 

نوای سروش

ترسم که تو میرانی زورق به سراب اندر

زادی به حجاب اندر میری به حجاب اندر

چون سرمه رازی را از دیده فروشستم

تقدیر امم دیدم پنهان بکتاب اندر

بر کشت و خیابان پیچ بر کوه و بیابان پیچ

برقی که بخود پیچد میرد به سحاب اندر

با مغربیان بودم پر جستم و کم دیدم

مردی که مقاماتش ناید بحساب اندر

بی درد جهانگیری آن قرب میسر نیست

گلشن بگریبان کش ای بو بگلاب اندر

ای زاهد ظاهر بین گیرم که خودی فانی است

لیکن تو نمی بینی طوفان به حباب اندر

این صوت دلاویزی از زخمهٔ مطرب نیست

مهجور جنان حوری نالد به رباب اندر