حمایت از گنج‌نما




 

غزل شمارهٔ ۸۷۹

زهی چمن ساز صبح فطرت‌، ‌تبسم لعل مهرجویت

ز بوی‌گل تا نوای بلبل‌، فدای تمهید گفتگویت

سحر نسیمی درآمد از در، پیام‌ گلزار وصل در بر

چو رنگ رفتم زخویش دیگر، چه رنگ باشد نثار بویت

هوایی مشق انتظارم‌، ز خاک گشن چه باک دارم

هنوز دارد خط غبارم‌، شکستهٔ‌کلک آرزویت

به جستجو هر طرف شتابم‌، همان جنون دارد اضطرابم

به زبر پایت مگر بیابم‌، دلی‌که گم کرده‌ام به کویت

ز گلشنت ریشه‌ای نخندد،‌که چرخش افسردگی پسندد

چو ماه نو نقش جام بندد لبی که تر شد به آب جویت

به عشق نالد دل هوس هم‌، ببالد از شعله خار و خس هم

رساست سررشتهٔ نفس هم‌، به قدر افسون جستجویت

به این ضعیفی‌ که بار دردم‌، شکسته در طبع رنگ زردم

به‌گرد نقاش شوق‌ گردم‌،‌که می‌کشد حسرتم به سویت

ز سجدهٔ خجلت‌آور من‌، چه ناز خرمن ‌کند سر من

که خواهد از جبههٔ تر من‌ چو گل عرق کرد خاک کویت

اگر بهارم توآبیاری‌، وگر چراغم تو شعله‌کاری

ز حیرت من خبرنداری‌، بیارم آیینه روبرویت

کجاست مضمون اعتباری‌،‌که بیدل انشاکند نثاری

بضاعتم پیکر نزاری‌، بیفکنم پیش تار مویت