حمایت از گنج‌نما




 

غزل شمارهٔ ۲۴۶۲

موج خونم هر قدر توفان نما خواهد شدن

حق شمشیر تو رنگین‌تر ادا خواهد شدن

عمرها شد در تمنای خرامت مرده‌ام

خاک من آیینهٔ آب بقا خواهد شدن

از تغافل چند بندی پرده بر روی بهار

چشم وا کن غنچهٔ بادام وا خواهد شدن

دردم مردن مرا بر زندگی افسوس نیست

حیف دامانت‌ که از دستم رها خواهد شدن

قدر مشتاقان بدان ای ساده رو کز جوش خط

بی‌نیازیها زبان التجا خواهد شدن

در کمین شعلهٔ هر شمع داغی خفته است

هر کجا تاجیست آخر نقش پا خواهد شدن

بی‌تلافی نیست شوقم در تک و پوی وصال

دست اگر کوتاه شد آهم رسا خواهد شدن

نشئهٔ آب و گل و شوخی بنای وحشتیم

دامنی ‌گر بشکنی تعمیر ما خواهد شدن

در بیابانی که دل می‌نالد از بار غمت

گر همه ‌کوه است پا مال صدا خواهد شدن

پختگان یکسر کباب انتظار خامی‌اند

انتهای هر چه دیدی ابتدا خواهد شدن

گر به ‌این افسردگی جوشد جنون اعتبار

بحر را موج‌ گهر زنجیر پا خواهد شدن

جادهٔ سر منزل تحقیق ما پوشیده نیست

نقش پا تا خاک ‌گشتن رهنما خواهد شدن

دوری از دلدار ننگ اتحاد معنوی است

موج ما با گوهر از گوهر جدا خواهد شدن

سرمهٔ صد نرگسستان عبرت است اجزای ما

خاک اگر گردیم چندین چشم وا خواهد شدن

نیستم بیدل چو تخم از خاکساری ناامید

آخر این افتادگیهایم عصا خواهد شدن