Logo



 

المقالة التاسعة

سوم فرزند آمد با کمالی

پدر را داد حالی شرح حالی

که یک جامست در گیتی نمائی

من آن خواهم نخواهم پادشائی

شنودستم که آن جامی چنانست

که در وی هرچه می‌جوئی عیانست

اگر باشد بسی سرّ نهانی

دهد آن جامت از جمله نشانی

ندانم آن چه آئینه‌ست زیبا

که در وی نقش آفاقست پیدا

بیک دم گر جهانی باشدت راز

دهد از جمله چون روزت خبر باز

چنین جامیم اگر در دست آید

سپهرم با بلندی پست آید

شود سرّ همه عالم عیانم

بسا چیزا که من نادان بدانم

< جواب پدر