چون سنگ وجود لعل شد کانم را
در میبینم قطرهٔ بارانم را
برخاست دلم چنان که ننشیند باز
از بس که فرو نشاندم جانم را
< شمارهٔ ۴۱
شمارهٔ ۳۹ >