زان میترسم که در بلام اندازند
همچون گویی بی سر و پام اندازند
روزی صد ره بمیرم از هیبت آنک
تا بعد از مرگ در کجام اندازند
< شمارهٔ ۱۴
شمارهٔ ۱۲ >