میگریم ازان مهوشم و میگریم
شکّر چو لبش میچشم و میگریم
خاکی که بدو رسید روزی قدمش
در دیدهٔ خود میکشم و میگریم
< شمارهٔ ۹
شمارهٔ ۷ >