Logo



 

غزل ۱۵۴

دوش دل ناگشنه سیر از وصل او بیهوش گشت

لیک شادم کز فغان در محفلش خاموش گشت

مرده ام زین غم که ناگه نیش ها در وی خلد

دوش چون دل با خیال دوست هم آغوش گشت

آن که دوش و دست او سجاده و تسبیح داشت

جام می بر کف برون آمد، سبو بر دوش گشت

جان و دل دیدند هر گه با لقایش در سخن

این تمامی چشم گردید، او سراسر گوش گشت

من خدنگ ناله شب دزدیدم از لذت به دل

غافلان گویند عرفی از فغان خاموش گشت

< غزل ۱۵۵

        

غزل ۱۵۳ >