Logo



 

غزل ۲۲۸

اهل وفا که آتش ما تیز می کنند

چون شعله سر کشد همه پرهیز می کنند

ای بی غمان حذر که غزالان مست یار

فتراک عمر عافیت آویز می کنند

شمشیر غمزه-کند شد آهنگ قتل من

کاین تیغ به خون جگر تیز می کنند

برخون کشتهٔ تو ملایک زنند جوش

این شهد را ببین که مگس-ریز می کنند

معمور باد سینهٔ عرفی که درد و غم

تعمیر این زمین بلا خیز می کنند

< غزل ۲۲۹

        

غزل ۲۲۷ >