Logo



 

غزل ۳۵۱

آن کس که مرا با دل غمناک بر آورد

نتواندم از بوتهٔ غم پاک بر آورد

آن نشأیِ شوخی که بر آورد گل از شاخ

چون لاله مرا با جگر چاک بر آورد

دود دلم از چشم بداندیش نهان است

با آن که سر از روزن افلاک بر آورد

ذاتش هم خود روست، از آن غیرت معشوق

در بر رخ نظارهٔ ادراک بر آورد

آن گنج که جوید ز ملایک دل عرفی

از عرش فرود آمد و از خاک بر آورد

< غزل ۳۵۲

        

غزل ۳۵۰ >