حمایت از گنج‌نما




 

غزل شمارهٔ ۶۳۳

یاری که خیال دوست دارد

عمری به خیال می گذارد

عالم چه بود به نزد عارف

نقشی که نگار می نگارد

هر دم نقشی برد ز عالم

در دم نقشی دگر برآرد

در آینه چون کند نگاهی

لطفش جامی به او سپارد

مائیم و دل شکسته چون دوست

پیوسته شکسته دوست دارد

بحری است که آب رحمت او

بر ما شب و روز نیک بارد

چون اصل عدد یکی است سید

آن یک به هزار می شمارد