حمایت از گنج‌نما




 

غزل شمارهٔ ۷۵۰

ساغر و می مدام در کارند

همدم عاشقان میخوارند

می پرستان مدام می نوشند

زاهدان زان خبر نمی دارند

خاکساران کوی میخانه

فارغ از نور و ایمن از نارند

سر زلف بتم پریشان شد

جان و دل در هوای زُنارند

منع رندان مکن که سرمستند

پند آنها بده که هشیارند

عاشقان سالها به سر کردند

تا دمی جام می به دست آرند

جان سید فدای رندان باد

که دل هیچکس نیازارند