دل در سر زلف دلستانش بستم
وز نرگش چشم پر خمارش مستم
من نیست شدم ز هست خود رستم
از هستی اوست هستیم گر هستم
< رباعی شمارهٔ ۲۲۹
رباعی شمارهٔ ۲۲۷ >