حمایت از گنج‌نما




 

گل بادام

سُرخ و بیجادۀ رخ و تازه لب از باده و مست

رفته از غایت مستی گل بادام از دست

مترشح غد و موزون قد و میگون لب و مست

جامه گلنار و کمر زرکش و ساغر در دست

طرّه اش شعبده بازو نگهش شهر آشوب

چشم بیمار و دو ابروی وی بیمارپرست

سر زلفش که بتحریک صبا رقصی داشت

هر قدم طبلۀ مُشکی بسر توده شکست

دیرگاه از می هوش آمد و بیمارم دید

گفت افسوس که بر دیده ره خوابت هست

گفتم از دست خیال تو، بخندید و بگفت

کامشب آیا هوس وصل نگارینت هست

جستم از جای بصد شوق که آری آری

ای مبارک شب آنکس ز هجر تو برست

سرو قدّش بخرام آمد و با صد شفقت

بر سر کهنه لحافی که مرا بود نشست

کرد تا وقت صباحم به صبوحی مشغول

ز اختلاط می و معشوق شدم بیخود و مست

< دل گمشده

        

نقش خود >