Logo



 

غزل ۱۱۱

تا ابد دولت نواب ولی سلطان باد

ملکت سرمدیش نامزد فرمان باد

آن عصایی که شکست سر قیصر با اوست

پیش قصرت به سر دست کمین دربان باد

دشمنت راکه برو حبس مبست حیات

چین ابروی اجل قفل در زندان باد

رفعت آن جامه که آرد به قد قدر تو راست

طوق جیب فلکش دایرهٔ دامان باد

عرصه گاهی که شکوه تو کند عرض سپاه

طول و عرضش همه ایران و همه توران باد

گرد هر خشم که از تیغ تو در چشم عدوست

ناوک حادثه صف برزده چون مژگان باد

باد یارب ز تو بستان امالی خرم

وحشی نکته سرا بلبل این بستان باد

< غزل ۱۱۲

        

غزل ۱۱۰ >