Logo



 

غزل ۱۲۸

تاب رخ او مهر جهانتاب ندارد

جز زلف کسی پیش رخش تاب ندارد

خواب آورد افسانه و افسانهٔ عاشق

هر کس که کند گوش دگر خواب ندارد

پهلوی من و تکیهٔ خاکستر گلخن

دیوانه سر بستر سنجاب ندارد

سیل مژه ترسم که تن از پای در آرد

کاین سست بنا طاقت سیلاب ندارد

گر سجده کند پیش تو چندان عجبی نیست

وحشی که جز ابروی تو محراب ندارد

< غزل ۱۲۹

        

غزل ۱۲۷ >