Logo



 

غزل ۱۷۲

خوش آن روزی که زنجیر جنون بر پای من باشد

به هر جا پا نهم از بیخودی غوغای من باشد

خوش آن عشقی که در کوی جنونم خسروی بخشد

جهان پر لشکر از اشک جهان پیمای من باشد

هوس دارم دگر در عشق آن شب زنده‌داری ها

که در هر گوشه‌ای افسانهٔ سودای من باشد

خوش آن کز خار خار داغ عشق لاله رخساری

جهانی لاله زار چشم خون پالای من باشد

مرا دیوانه سازد این هوس وحشی که از یاری

مهی را گوش بر افسانهٔ شبهای من باشد

< غزل ۱۷۳

        

غزل ۱۷۱ >