Logo



 

غزل ۲۶۲

تو زمن پرس قدر روز وصال

تشنه داند که چیست آب زلال

ذوق آن جستن از قفس ناگاه

من شناسم نه مرغ فارغ بال

می‌توان مرد بهر آن هجران

کش وصال تو باشد از دنبال

این منم، این منم به خدمت تو

ای خوشم حال و ای خوشم احوال

این تویی، این تویی برابر من

ای خوشم بخت و ای خوشم اقبال

وحشی اسباب خوشدلی همه هست

ای دریغا دو جام مالامال

< غزل ۲۶۳

        

غزل ۲۶۱ >