Logo



 

غزل ۲۶۳

کی تبسم دور از آن شیرین تکلم می‌کنم

زهر خند است این که پنداری تبسم می‌کنم

در میان اشک شادی گم شدم روز وصال

اینچنین روزی که دیدم خویش را گم می‌کنم

با من آواره مردم تا به کشتن همرهند

من نمی‌دانم چه بی‌راهی به مردم می‌کنم

چهره پرخاکستر از گلخن برون خواهم دوید

هر چه خواهد کوهکن تا من تظلم می‌کنم

تکیه بر محراب دارد عابد و زاهد به زهد

وحشی دردی کشم من تکیه بر خم می‌کنم

< غزل ۲۶۴

        

غزل ۲۶۲ >