Logo



 

غزل ۲۷۲

نیستیم از دوریت با داغ حرمان نیستیم

دل پشیمان است لیکن ما پشیمان نیستیم

گر چه از دل می‌رود عشق به جان آمیخته

با وجود این وداع صعب گریان نیستیم

گو جراحت کهنه شو ما از علاج آسوده‌ایم

درد گو ما را بکش در فکر درمان نیستیم

آنچه مارا خوار می‌کرد آن محبت بود و رفت

گو به چشم آن مبین مارا که ما آن نیستیم

ما سپر انداختیم اینک حریف عشق نیست

طبل برگشتن بزن ما مرد میدان نیستیم

یوسف دیگر به دست آریم وحشی قحط نیست

ما مگر درمصر یعنی شهر کاشان نیستیم

< غزل ۲۷۳

        

غزل ۲۷۱ >