حمایت از گنج‌نما




 

غزل ۲۸۸

ز کوی آن پری دیوانه رفتم

نکو کردم خردمندانه رفتم

بیا بشنو ز من افسانه عشق

که دیگر بر سر افسانه رفتم

ز من باور کند زاهد زهی عقل

که کردم تو به وز میخانه رفتم

سفر کردم ز کوی آشنایی

ز صبر و دین و دل بیگانه رفتم

چه می بود اینکه ساقی داد وحشی

که من از خود به یک پیمانه رفتم

< غزل ۲۸۹

        

غزل ۲۸۷ >