Logo



 

غزل ۳۸۸

ای از گل عذرات هر مرغ را نوایی

در هر دلی خیالی بر هر سری هوایی

آیین بی‌وفایی هم خود بگو که خوب است

از چون تو خوبرویی و ز چون تو دلربایی

هر جا سگ تو دیدم رو داد گریه بیخود

چون بی‌کسی که بیند از دورآشنایی

آمد به بزم رندان مست از می شبانه

مینا شکست جایی ساغر فکند جایی

وحشی وداع جان کن کامد به دیدن تو

سنگین دلی ، غریبی ، عاشق کشی ، بلایی

< غزل ۳۸۹

        

غزل ۳۸۷ >