Logo



 

غزل ۳۹۳

ای جوان ترک وش میر کدامین لشکری

ای خوشا آن کشوری کانجا تو صاحب کشوری

ای سوار فرد از لشکر جدا افتاده‌ای

یا از آن ترکان یغما پیشهٔ غارتگری

آتشت در آب پنهانست و زهرت در شکر

آشکارا گر چه با من همچو شیر و شکری

خواه شکر ریز و خواهی زهر در جامم که تو

گر چه زهرم می‌چشانی از شکر شیرین تری

وحشی آن صید افکنت گر افکند در خون منال

نیستی لایق به فتراکش که صید لاغری

< غزل ۳۹۴

        

غزل ۳۹۲ >