دریغ از جان قلی کز جور گردون
کناری پر ز خون رفت از میانه
زمانه دشنهٔ جورش چنان زد
که نوک دشنه در دل کرد خانه
طلب کردم چو تاریخش خرد گفت :
شهید دشنهٔ جور زمانه
< شمارهٔ ۴۰ - وفا داری...
شمارهٔ ۳۸ - دریغ >