روزی که سر زلف چو چوگان داری
آسیمه دلم چو گوی میدان داری
آن شب که همی رای به هجران داری
آفاق به چشم من چو زندان داری
< رباعی شمارهٔ ۳۴۵
رباعی شمارهٔ ۳۴۳ >