دیدی که غلام داشتم چندان من
پرورده ز خون دل چو فرزندان من
در جمله از آن همه هنرمندان من
تنها ماندم چو غول در زندان من
< رباعی شمارهٔ ۱۴
رباعی شمارهٔ ۱۲ >