ای ز جانم عزیزتر خاکی
گر زمین عطف دامن تو برفت
از تو باز آمدن که یارد خواست
عذر این آمدن که داند گفت
< شمارهٔ ۱۳۱ ...
شمارهٔ ۱۲۹ ... >