در خواب جمال یار خود میدیدم
وز باغ وصال او گلی میچیدم
مرغ سحری زخواب بیدارم کرد
ای کاش که بیدار نمیگردیدم
< رباعی شمارهٔ ۴۴۰
رباعی شمارهٔ ۴۳۸ >