یک روز بیوفتی تو در میدانم
آن روز هنوز در خم چوگانم
گفتی سخنی و کوفتی برجانم
آن کشت مرا و من غلام آنم
< رباعی شمارهٔ ۴۵۶
رباعی شمارهٔ ۴۵۴ >