حمایت از گنج‌نما




 

شمارهٔ ۲

ایرجا! رفتی و اشعار تو ماند

کوچ کردی تو و آثار تو ماند

چون کند قافله کوچ از صحرا

می‌نهد آتشی از خویش به جا

بار بستی تو ز سرمنزل من

آتشت ماند ولی در دل من

چون کبوتربچهٔ پروازی

برگشودی پر و کردی بازی

اوج بگرفتی و بال افشاندی

ناگهان رفتی و بالا ماندی

تن زار تو فروخفت به خاک

روح پاک تو گذشت از افلاک

جامه پوشید سیه در غم تو

نامه شد جامه‌در از ماتم تو

شجر فضل و ادب بی‌بر شد

فلک دانش بی‌اختر شد

دفتر از هجر تو بی‌شیرازه است

وز غمت داغ مرکب تازه است

رفت در مرگ تو قدرت ز خیال

مزه از نکته و معنی زامثال

اندر آهنگ دگر پویه نماند

بر لب تار بجز مویه نماند

بی‌تو رفت از غزلیات فروغ

بی‌تو شد عاشقی و عشق دروغ

بی‌تو رندی و نظربازی مرد

راستی سعدی شیرازی مرد

اندر آن باغ که بر شاخهٔ گل

آشیان ساخته‌ای چون بلبل

زیر سر کن ز ره مهر و وفا

گوشه‌ای بهر پذیرایی ما

< شمارهٔ ۳

        

شمارهٔ ۱ >