حمایت از گنج‌نما




 

غزل شمارهٔ ۴

ای رفته رونق از گل روی تو باغ را

نزهت نبوده بی‌رخ تو باغ و راغ را

هر سال شهر را ز رخت در چهار فصل

آن زیب و زینت است کز اشکوفه باغ را

در کار عشق تو دل دیوانه را خرد

ز آن سان زیان کند که جنون مر دماغ را

زردی درد بر رخ بیمار عشق تو

اصلی است آنچنان که سیاهی کلاغ را

دل را برای روشنی و زندگی، غمت

چون شمع را فتیل و چو روغن چراغ را

اول قدم ز عشق فراغت بود ز خود

مزد هزار شغل دهند این فراغ را

از وصل تو نصیب برد سیف اگر دهند

طوق کبوتر و پر طاوس زاغ را