بنای و نی همه عمرم گذشت و میگفتم
دریغ عمر و جوانی که میرود بر باد
به آه و ناله کنون دل نهادهام چکنم
قضا قضای خدایست هرچه بادا باد
< شمارهٔ ۱۰ - در عبرت...
شمارهٔ ۸ - در کنایه ... >